حکمت متعاليه
همان گونه که نام اصلي کتاب ملاصدرا( الحکمة المتعالية في الاسفار الاربعة) گواهي مي دهد، روش فلسفه نگاري نويسنده در اين نوشتار و حتي مي توان گفت در تمام نوشتارهايش روش خاصي است که وي آن را «حکمت متعاليه»، يعني
نويسنده: مهدي حائري يزدي
همان گونه که نام اصلي کتاب ملاصدرا( الحکمة المتعالية في الاسفار الاربعة) گواهي مي دهد، روش فلسفه نگاري نويسنده در اين نوشتار و حتي مي توان گفت در تمام نوشتارهايش روش خاصي است که وي آن را «حکمت متعاليه»، يعني حکمت برتر، ناميده و از اين رهگذر فلسفه ي خود را فلسفه اي نوپديد و نوآورده جلوه داده است که نه بر اساس فلسفه ي مشّا استوار است و نه از فلسفه ي اشراق و افلاطوني نو پيروي مطلق مي کند و نه تابع هيچ مکتب از مکتب هاي فکري و اعتقادي ديگر است، و در عين حال بر تمام اين روش هاي تعليمي برتري و بيشي مي طلبد.
برخي از استادان پيشين حکمت، که چندان دل خوش از اين گونه فلسفه نگاري نداشته اند، اين حکمت را حکمتي تلفيقي ناميده و حتي نويسنده ي آن را به نوعي گردآوري از اين سوي و آن سوي محکوم کرده اند و برخي ديگر که خواسته اند هماهنگي خود را با نويسنده ي کتاب اسفار نشان دهند، اين کتاب را به صورت صلحي ميانگين که در حقيقت جمع بين آرا و نظريات تمام مکتب هاي فلسفه و علم کلام و علم عرفان و تفسير قرآن کريم و احاديث نبي اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) و ائمه اطهار (عليه السّلام) است توجيه و معرفي کرده اند. نظريه ي دوم را مي توان با ابعاد سياسي و تاريخي زمان ظهور کتاب مقارن دانست، تا جايي که مي توان ادعا کرد که لااقل يکي از اهداف اين فيلسوف ممکن است اين بوده باشد که اختلاف ميان فلسفه و دين از يک سوي، و اختلاف ميان فلسفه و تصوف را از سوي ديگر، که در آن زمان رواج بسيار داشته است، از ميان بردارد.
اما تمام اين داوري ها درباره ي حکمت متعاليه از حدود بررسي سطحي و عجولانه تجاوز نمي کند، و هيچ کدام به اين پرسش پاسخ نمي دهد که «حکمت برتر حقيقتاً چه تفوقي بر ديگر حکمت هايي که از زمان سقوط و افلاطون و ارسطو تا هم اکنون در شرق و غرب در دسترس پژوهندگان فلسفه بوده است دارد؟»
به نظر نگارنده ي اين سطور، آنچه فيلسوف اسلامي قرن هفدهم برتري و تفوق حکمت خود بر حکمت هاي ديگر ناميده است هرگز تفوقي ادعايي نيست و حتي نمي توان اين برتري را تکاملي تفسيري در مکتب هاي پيشين فلسفه به حساب آورد، زيرا تکامل تفسيري اي که عاري از رابطه اي منطقي باشد افزايش اتفاقي و تورّم کلامي بيش نيست و به هيچ وجه نمي توان آن را حکمت برتر ناميد. اهتمام ما در اين مقاله به اين است که با الهام از معناشناسي جديد نوعي برتري منطقي براي حکمت متعاليه ي اين فيلسوف بلندپايه ي ايراني اسلامي قائل شويم تا به خوبي واضح و مدلل گردد که حکمت او در عين اين که از شاخه هاي فلسفه و حکمت هلنيک است، از برتري ابتکاري و منطقي نيز برخوردار است.
در سيستم زباني جديد تفاوت آشکاري ميان زبان موضوعي(1) و زبان برتر(2) قائل مي شوند که در بسياري از روش هاي تعليمي مورد استفاده قرار گرفته است. از جمله منطقيون جديد از اين تقسيم بندي زباني، منطق برتر و منطق موضوعي خود را سازماندهي کرده و از اين رهگذر فوايد سرشاري را براي آموزش منطق رياضي به دست آورده اند. در فلسفه ي اخلاق نيز پژوهشگران اخلاق را به دو گونه بخش کرده که يکي را اخلاق برتر(3) و ديگري را اخلاق هنجاري(4) يا قواعد اخلاقي، که همان اخلاق موضوعي است، نامگذاري کرده اند؛ در هر جا که اين تقسيم به کار مي رود پيشوند «متا» به معناي زبان برتر است که با آن زبان از موضوع مورد بحث گفتگو به عمل مي آيد. اما زبان موضوعي مصطلحات و قواعد و مسائل خود موضوعِ مورد بحث است، نه وسيله ي تفاهم، مثلاً در يک کلاس زبان انگليسي که در ايران داير است و دانش آموزان، و نه آموزگار، همه به زبان فارسي با هم سخن مي گويند، زبان فارسي زبان برتر است که خود موضوع بحث و گفتگو نيست، اما وسيله ي تفاهم و گفتگو درباره زبان انگليسي قرار گرفته، و زبان موضوعي زبان انگليسي است که مورد بحث و آموزش است، اما اگر فرض کنيم که در دانشکده ي ادبيات دانشگاه تهران کلاسي داير است که در آن ادبيات فارسي را در سطح عالي به دانشجويان دوره ي دکتري مي آموزند، آن گاه بايد چنين بينديشيم که زبان فارسي چونان پيشرفته زباني است که سطح معمولي آن زبان برتر است که وسيله ي تفاهم ميان دانشجو و استاد قرار گرفته و سطح عالي آن زبان موضوعي است که هدف آموزش عالي واقع شده است.
حال اگر بخواهيم اين تقسيم بندي زباني را تبيين و تفهيم حکمت متعاليه صدرالدين شيرازي به کار بنديم، بايد بگوييم که او براي آموزش عالي فلسفه ي خود دو زبان را به کار برده است: يکي را زبان برتر، يعني «حکمت متعاليه»، نام نهاده که به وسيله ي آن سخن از فلسفه ي خود به ميان آورده، اما اين زبان جز به عنوان پيشفرض مورد بحث و گفتگو نيست، ديگري زبان موضوعي است که همان زبان اصلي فلسفه ي مشّا و اشراق و ساير مکتب هايي است که مورد بحث فلسفي او قرار گرفته است. زبان فلسفه در تاريخ دراز خود آن چنان پيش رفته و تکامل يافته است که به آساني مي تواند سطوح و مراحل اوليه ي آن زبان برتر با اصول موضوعه ي پذيرفته اي باشد که در حل مسائل و تئوري هاي پيچيده ي زبان موضوعي فلسفه به کار رود. اين تفسير اگر نزد پژوهندگان فلسفه که بسيار کمياب اند، پسنديده افتد، نه تنها فلسفه ي ملاصدرا را از اتهام تلفيق و نااستواري برکنار مي دارد، بلکه خواهد توانست نوآوري هاي او را در سيستم منطقي اي مبتني بر اصول موضوعه که از نظم بي نظيري برخوردار است توجيه و بازسازي کند. حال بايد ديد که چگونه مي توان از متن معروف ترين نوشتار او، که کتاب الحکمة المتعالية في الاسفار الاربعة است، اين طرح را به دست آورد.
اولين مطلبي که او در آغاز انديشه گرايي خود آن هم نه به صورت مسئله بلکه در قالب يکي از مبادي تصوري موضوع فلسفه طرح مي کند، مفهوم ذهني و همگاني وجود است، و به همين جهت کاملاً آشکار است که نقطه ي آغازين فلسفه ي او مانند هر سيستمي از سيستم هاي فلسفه عيناً همان سرآغاز ديگر مکتب هاي قديم و جديد است، زيرا که وجود، شناخت اول است که به گفته ي ابن سينا بدون واسطه هيچ شناخت ديگري به ذهن مي نشيند، يعني مفهوم وجود شناخت برتري است که بالاتر و برتر از آن هيچ شناختي نيست. هگل نيز در هماهنگي با اين گفتار در منطق خود مي گويد تز وجود نخستين تز و نقطه ي آغازين منطق پوياي ديالکتيک است، زيرا وجود از امتياز بي واسطگي مطلق برخوردار است و به همين جهت مي تواند پايه ي منطق ديالکتيک او قرار گيرد.
از سوي ديگر، وجود مفهومي است که با سادگي و بساطتي که دارد به صورت مشترک معنوي(5) بر همه چيز در هر مقام و مرتبه که باشد از واجب الوجود گرفته تا ذرات ممکنات و از حقايق گرفته تا موهومات و متخيّلات با يک معنا آن هم به ضرورت و قاطعيت منطقي انطباق و اين هماني مي يابد.
واضح است که تا اين جا کاروان انديشه گرايي صدرا هم پيما با فلاسفه ي اشراق و مشّا و گروه هاي ديگر از فلسفه انديشان گذشته و حال بوده و هيچ گونه نوآوري از خود نشان نمي دهد. اما از اين هنگام به بعد او براي نخستين بار در تاريخ کهنسال فلسفه پرسش خود را بدين گونه طرح مي کند: « وجود با اين فراگيرندگي بي پايان و بي نظيري که دارد آيا ممکن است تنها يک مفهوم مجرد و انتزاعي ذهني باشد که به کلي از ارزش مستقيم عيني و واقعيت بيرون از ذهن اعتبار کنندگان بي بهره است و تنها امتياز فرعي و پيامدي آن در اين است که از واقعيت هاي گوناگون ماهيت اشيا خبر مي دهد؟» اصالت وجود(6) اسلامي، که از نوآوري هاي اين فيلسوف توانمند ايراني است، پاسخ اين پرسش است.
اصالت وجود در برابر اصالت ماهيت(7) هر چند جسته گريخته در خلال سخنان پيشينيان همچون ابن سينا و پيروان او ديده مي شود، با اين نام و نشان و با اين اهميت مخصوص که بتواند هر مشکل فلسفي و عرفاني و کلامي را حل و فصل کند اولين بار از جانب صدرالدين شيرازي طرح و بررسي شده است. به نظر مي رسد که اين فيلسوف با طرح اين مسئله بنيادين و سرنوشت ساز و دلايل بسياري که براي اثبات نظريه ي خود مي آورد، مي خواهد شالوده ي زبان برتر خود را قبل از هر چيز استوار سازد و به دانشجويان فلسفه بياموزد تا آنان با آموختگي پيشين اين زبان همپاي او به بحث هاي موضوعي راه يابند، چرا که مي بينيم او بدون استثنا در تمام مسائل بعدي از هر قبيل که باشد همين وجود اخباري اصيل را، به عنوان اصل موضوعه به کار مي برد و، به نظر خودش، بحث خود را پيروزمندانه به فرجام مي رساند.
اکنون به نظر مي رسد اين نکته به خوبي آشکار گرديده که رمز تفوق و برتري زبان اصالت وجود بر زبان هاي موضوعي مباحث فلسفه ي ملاصدرا چيست و به چه علت منطقي او فلسفه ي خود را حکمت متعاليه دانسته و نامگذاري کرده است؛ زيرا همان گونه که گفته شد، شناخت وجود از يک سوي، بديهي ترين و از همين رهگذر برترين شناخت انساني است که در قلمرو تفاهم عمومي انسان ها قرار دارد و بدون هيچ واسطه اي در شناخت، خود به خود و با اندک هشدار و تنبه، نه تعريف، شناخته مي گردد، و از سوي ديگر، اين مفهوم فراگيرنده ترين و باز به همين جهت، برترين و صدارت طلب ترين مفهوم ذهني است که خود عامل شناخت هر چيزي است و هيچ چيز عامل شناخت آن نيست. حال اگر معلوم شود که وجود با داشتن اين دو وجه امتياز و برتري نسبت به ساير مفاهيم فلسفي و غيرفلسفي، همان گونه که صدرا مي گويد، از ارزش اصالت و تحقق عيني در تمام مراحل و مراتب کمال و نقص خود نيز برخوردار است، بدون ترديد اين کشف، قدرت خلاقه اي در جهان علوم مابعدالطبيعه به وجود خواهد آورد که وسيله ي حل بسياري از مشکلات و پاسخگوي اهمّ مسائل فلسفه و عرفان و دين خواهد بود و جنگ هفتاد و دو ملت را با نماياندن چهره ي يکتا و در عين حال بي نهايت فراگيرنده ي اصالت وجود، همه را عذر تقصير خواهد نهاد و به راه افسانه خواهد سپرد.
شايد به خاطر همين نکته که اصالت وجود بر تمام فلسفه ي ملاصدرا سايه ي برتري و حاکميت منطقي افکنده است و همه جا اين زبان به عنوان پيشفرض و عمده ترين اصل موضوعه به کار استدلال و بيان اثبات مطلوب گماشته مي شود، اين مسئله نمي بايد در اين کتاب در عداد مسائل مورد بحث قرار گيرد. لذا او کتاب مستقلي که تنها اصالت وجود را طرح و به تفصيل بررسي مي کند به رشته ي تحرير درآورده که الحق در تبيين حکمت متعاليه و آموزش زبان برتر او نقش آموزنده را ايفا مي کند. کتاب مزبور مشاعر است که به نظر نگارنده، هر دانشجوي فلسفه و هر پژوهشگري که نظريات ملاصدرا را بررسي مي کند پيش از شروع به تحصيل اسفار بايد آن را با دقت کامل بخواند، زيرا اين کتاب در حقيقت مقدمه اي علمي(8) بر کتاب کبير اسفار است. نويسنده در اين کتاب، به عقيده ي خودش، راه را براي پويايي خود در فلسفه اش هموار مي سازد و مدلل مي دارد که تنها وجود است که خود ذاتاً تحقق و اصالت دارد و بر کثرات ماهيات اشيا فروغ تحقق و واقعيت و ظهور و حتي شيئيت و چيزي مي بخشد، و با شباهت بسيار ضعيف، وجود همچون نوري است که خود ذاتاً روشن و هويداست و هرگز روشنايي و پديداري را از منبع ديگري کسب نمي کند و بر سطوح اجسام روشنايي و پديداري مي آفريند. وجود، هم ظهور اشياست و هم بطون آنها، هم بدايت کلّ جهان هستي است و هم نهايت آن. با هستيِ علّت، علّت است و مقدم بر معلول و با هستي معلول، معلول است و مؤخر از علت. اما در حدّ ذات نه تنها علت است و معلول نيست و نه تنها معلول است و علت نيست، و نه تنها ظهور است و بطون نيست و نه تنها بطون است و ظهور نيست.
پينوشتها:
1-object language
2- metalanguage
3- meta-ethics
4- normative ethics
5-univocal
6-existentialism
7- essentialism
8-prolegomenon
حائري يزدي، مهدي، (1384)، جستارهاي فلسفي (مجموعه مقالات)، تهران: مؤسسه پژوهشي حکمت و فلسفه ايران، چاپ اول.
/م
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}